31 July 2007

Statement of the obvious: I love you as ‘a good friend’.


(now is the time to challenge that 'good' thing in the sentence.)

29 July 2007

I need to learn about advanced podcasting. Please do let me know if you can help me. It's a matter of immense importance and urgency. Every hour counts. Thank you.

26 July 2007

It's time to
time to jump.
1, 2, 3, jump!...
1, 2, 3, JUMP!!..

Jumped. Just jumped.

25 July 2007

DANCE!..
Dance your pain out man. Dance. Live. Forgive.



,,,But, for heaven's sake, do not forget! Learn.
Pleased.

24 July 2007

turmoil
Silence,
tolerance,

forgiveness,
forgetfulness.
Colour

23 July 2007

زن، زایمان، زندگی
انسان، موفقیت، نیاز

22 July 2007

Pain, beauty and desire.
'L', as in Language.

18 July 2007

هیچ وقت فکر نمی کردم که از دیدن یه مورچه، اونم رو لباسم، انقدر خوشحال بشم. سه سال و نیم یا چهار سال می شد که مورچه ندیده بودم

14 July 2007

Intimacy goes hand in hand with trust; friendship with respect.

04 July 2007

I wonder.

27 April 2007

امیدوارم. خیلی امیدوارم

15 April 2007

در شگفتم که درین مدت ایام فراق
بر گرفتی ز حریفان دل و دل می دادت

برسان بندگیِ دختر رز گو بدر آی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدمِ تست
جایِ غم باد هر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کزان تفرقه خوش باز آورد
طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
الناز چشم ها و نگاه قشنگی داره. خلوص و صداقتی رو که آدم تو نوشته هاش احساس می کنه خیلی دوست دارم و بسیار پیش اومده که از خودم بپرسم، "وقتی چشاش رو می بنده دنیا رو چطوری می بینه؟"

از دنیایی که دَرِش زندگی می کنه زیاد نمی دونم. ولی از خوندن و شنیدن رویاها و ایده های خلاقی که گاه به گاه در نوشته ها و گفته هاش پیدا میشه لذت می برم. صمیمانه دلم می خواد ببینم که این خلاقیت رک و صریح رو از کجا آورده

14 April 2007

ئه سرین عزیز، دارم به اون داستان خونه و اتاق ها فکر می کنم که چند وقت پیش هم مجددا یاد آوری کردی

نکته اینجاست که این دل مشغولی ها و انتخابی هایی که من الان دارم باهاشون دست و پنجه نرم می کنم، بیشتر شباهت به تصمیم ها و انتخاباتی دارند که یه معمار موقع طراحی باهاشون مواجهه، و نه انتخاباها و تصمیم هایی که یه کاشف دنیاهای ناشناخته تجربه می کنه

پ.ن. راستی الان دارم به موومنت سوم کنسرتوی شماره سه راخمانینوف گوش می کنم. نکنه تصمیماتم هم 3 از آب در بیان!..ه