20 March 2006

هدیه ای از طرف علی، با رنگ و بوی علی:

نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل

چو از میانه چمن بوی آن کلاله بر آید

حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست

که شمه ای ز بیانش به صد رساله بر آید

ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت

که بی ملامت صد غصه یک نواله برآید

به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود

خیال باشد کاین کار بی حواله بر آید

گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان

بلا بگردد و کام هزار ساله بر آید

نسیم زلف تو ون بگذرد به تربت حافظ

زخاک کالبدش صد هزار لاله بر آید