21 March 2007

خوب، بالاخره سال هم تازه شد. دلم می خواست که موقع تحویل سال کتاب دستم باشه و در حال "خوندن" سال رو شروع بکنم. اما تو محاسباتم اشتباه کرده بودم و سال دقیقا 12 ساعت زودتر از اونکه انتظارش رو داشتم شروع شد. (فکر کنم نشونه خوبی باشه، چون 2-3 دقیقه آخر پیش از تحویل سال رو من و مسعود فقط می خندیدیم.)

اولین تلفن سال جدید رو هم از طرف نازلی و اسفندیار عزیز داشتم که این رو هم به فال نیک می گیرم. نازلی تنها کسیه که طی یازده سال گذشته، در تمامی مراحل سرنوشت ساز زندگیم حاضر بوده. این عکس رو هم اون ازم گرفته. در روزی که یکی از مهمترین روزهای زندگیم بود.


تو سال 85 از این روزا کم نبوده؛ و از این جهت هم بسیار خوشحالم. سالی که گذشت، نه فقط یکی از مهمترین سالهای زندگیم، که یکی از بهترین اونها بوده. سالی که با غرور و افتخار از آن یاد خواهم کرد.

امیدوارم که بتونم همین سیر رو در سال 86 هم ادامه بدم. هنوز آرزوها و خواسته های بزرگ و شیرینی دارم که مرا به خود می خوانند.